اعترافات جالب و خنده دار
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

اعترافات جالب و خنده دار

 اعتراف می کنم امروز داشتم دانلود می کردم
دیدم سرعت داره همینطور زیاد می شه تا سرعت به یک مگ رسید
داشتم سکته می کردم که یه مرتبه...
دیدم دارم حجم دانلود شده رو نگا می کنم

 

 اعتراف میکنم دیروز ماشین بابامو بردم تو شهر۴۰ هزارتومن جریمه شدم
بعد ظهرش بابام ماشینو برد تو شهر ۴۰ هزار تومن جریمه شده بود
مدیوننین اگه فکر کنیین من اون قبضو گذاشتم براش

 

اعتراف میکنم هر وقت که خودکار جدید خریدم انگیزم واس نوشتن بیشتر شده...
شما هم مثل من هستین؟؟

 

اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم
این برچسب های تبلیغاتی که روی در خونه ها می چسبونن
یه چیزی توی مایه مدال ژنرالهاست و هر کی بیشتر داشته باشه وضعش بهتره
هی می رفتم برچسب همسایه ها رو می شمردم که یه وقت اضافه تر از ما نباشه !!!

 

 اعتراف میکنم اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود
یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمی شه
درش آوردم یه کمش رو خوردم دوباره گذاشتم
و در کمال تعجب دیدم نه بازم جا نمی شه!

 

 اعتراف میکنم چند روز پیش فهمیدم زی زی گولو نمیگفته :
زی زی گوله تا به تا،می گفته: درازکوتاه تا به تا!!
اصلا بغض تو چشمام حلقه زد!
اصلا یه شکستی خوردم کمرم شکست!

 

اعتراف میکنم که:
وقتی که کوچولو بودم میترسیدم تو کامپیوتر موزیک ویدیو نگاه کنم !
اخه فکر میکردم الان خواننده منو میبینه!!!
خو دیوونه ام دیگه
چیه خل و چل ندیدی؟؟

 

ﺍﻣﺮﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ
ﮐﻮﺩﮎ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺧﻂ ﺧﻄﯿﺶ ﮐﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : خاک برمخت,ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪﺍ ﺍﯾﻦﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﺴﻮﺩ, ﻻ ﯾﺴﻮﺩ,لامرض
هيچى ديگه ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ باهم ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ
که يهو ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﺻﺪﺍﺵﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪيم فرار کرديم!!

 

 اعتراف میکنم از وقتی که رمز دوم عابر بانک بابام روفهمیدم
دیگه یه کارت شارژ نخریدم هیچ دارم پول تو جیبی هامم پس انداز میکنم

 

یه مدت جوگیر شده بودم جلو بابام پامو دراز نمیکردم
یه کم که با خودم فکر کردم دیدم قدیما خیلی کارا میکردن
ولی با پیشرفت علم دیگه اون کارارو نمیکنن

 

یکی از بزرگترین آرزوهای من در دوران تحصیل :
کاش فردا بارون نیاد، آخه ما ورزش داریم...

 

اعتراف میکنم خیلی پیش بود خودمو به سرماخوردگی زدم که مدرسه نرم...
اما من هنوز موندم اون دکتری که منو معاینه می کرد و می گفت :
مریضی و چند جور قرص و دوا می نوشت تا خوب بشم
مدرکشو از کجا گرفته بود!

 

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور واسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه !!!

 

 بچه که بودم وقتی کیوی میخوردم به اون قسمت وسطش که زرده می گفتم این موزه
بعد با کلی کشمکش با آبجی و داداش نصیبم می شد با ولع میخوردمش!!!!
خو چیه؟؟!!بچه بودم دااا!!

 

اعــــتراف میکــــنم وقتـــی بچـــه بــــودم انــــقده حســـودیـــم مـــیشد بـــه اون بچـه هایی
کـــه بلـــد بـــودن بـــا دوتـــا انگـــشتاشون ســــوت بزنـــن^

 

 اعتراف میکنم بچه بودم وقتی بارون میومد تو راه برگشت از مدرسه
با چکمه هام از جاهایی رد میشدم که آب بیشتری جمع شده بود
کلی هم ذوق میکردم که پاهام خیس نمیشه…
عجب روزایی بود..

 

ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ :
ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﭼﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺑﺰﻧﻢ !

 

اعتراف می کنم سوم ابتدایی که بودم وقتی قرار بود سر کلاس مشق بنویسیم
دستمو خودکاری می کردم و به معلمم می گفتم خانم دستم خون اومده نمیتونم بنویسم
معلمم می گفت باشه ننویس
گودزیلایی بودمااا
ولی خدایی معلم هیچوقت به روم نیورد

 




:: موضوعات مرتبط: طنز , ,
:: برچسب‌ها: اعترافات جالب و خنده دار , طنز , اعتراف , اعترافات خنده دار , مطالب جالب , خنده دار , مطالب طنز , خنده دار , جملات خنده دار , مطالب جالب و سرگرم کننده ,
:: بازدید از این مطلب : 373
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : pj
ت : سه شنبه 17 تير 1393
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
:·•●’✿ᗩᔕᗩﬡᗩ✿‘●•· در تاریخ : 1393/4/18/3 - - گفته است :
kkhh.bahal bood
پاسخ:ههه . مرسی . :)

<-CommentGAvator->
ziziemdad در تاریخ : 1393/4/18/3 - - گفته است :
خخخخخخخخ خدای باحال بود
پاسخ:ممنون . :)

<-CommentGAvator->
زهرا در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
سلااااااااااااااااام داداش خوبی؟
اومدم هم یه سری به وبت بزنم که واقعااااااا خوشمله
هم بگم اگه خواستی بهم بسر آپم
قربون شما
باییییی
پاسخ:سلام . ممنون . باشه الان میام . :)

<-CommentGAvator->
mهی بابا در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
امروز تو خیابون زنه پاش سُر خورد گروووپس خورد زمین ؛ هیچی دیگه رفتن زیر بغل شوهرشو گرفتن که از خنده غش کرده بود
پاسخ:خیلی باحال بود . :))))))))))))))))))

<-CommentGAvator->
yeganeh در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
لینک شدید
پاسخ:ممنون . :)

<-CommentGAvator->
Rooze19 در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
چاره ای کن ...
"تو را کم داشتن کم نیست"
پاسخ:D: . مرسی .

<-CommentGAvator->
Rooze19 در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
بسلامتی کسی که تا دیروز فکر میکردم همه کسمه و من همه کسشم و امروز دیگه حتی جواب گوشیم رو هم نمیده
پاسخ:هههههه . به سلامتی . :))

<-CommentGAvator->
mهی بابا در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
خدایا
هر دری رو خواستی ز حکمت ببندی
نزدیکِ در یخچال نشو !
ممنون
پاسخ:هههههه . جالب بود . مرسی . D:

<-CommentGAvator->
mهی بابا در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
بدون شوخی پستات خیلی باحاله خل و چل نبودی ک یکم شر باشی خوبه
پاسخ:مرسی . :)

<-CommentGAvator->
mهی بابا در تاریخ : 1393/4/17/2 - - گفته است :
دو تا نینی کنار هم نشسته بودن

نینی اولی به دومی گفت:میدونی جنسیتت چیه؟

نی نی دومی:نه

نی نی اولی رفت زیر پتو بعد اومد بیرون گفت دختری

نی نی دومی گفت جدی؟ از کجا فهمیدی؟

نی نی اولی گفت جورابت صورتیه

تف به فکرای منحرف
پاسخ:ههههههه . جالب بود . :)


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
پشتیبانی